در حالی که مذاکرات ایران و امریکا، پس از فراز و نشیبهای متعدد، بار دیگر در کانون توجه محافل سیاسی و رسانهای قرار گرفته، ارزیابی روند این گفتوگوها تنها در چارچوب تحولات دیپلماتیک رسمی ممکن نیست. بخش مهمی از واقعیت این مذاکرات در لایههای پنهان جنگ ادراکی و رسانهای شکل میگیرد، جایی که هر جمله، سکوت و تصویر، میتواند پیام و معنا داشته باشد.
از منظر شناختی، مذاکرات اخیر بیش از آنکه به تبادل مستقیم منجر شود، به فرایند شکلدادن به برداشتها مربوط بوده است. هر دو طرف میکوشند نه لزوماً یک توافق، بلکه تصویری از «اقتدار در حال مذاکره» ارائه دهند. امریکا با تأکید بر همچنان روی میز بودن گزینهها، در پی حفظ اهرم فشار ادراکی است، در حالی که ایران، با تکیه بر سیاست «مقاومت فعال»، سعی دارد تصویر یک بازیگر مستقل و کنشگر را بازسازی کند.
رسانهها در این میان نقش برجستهای در تنظیم فضای عمومی بازی میکنند. پوشش گسترده، اما گزینشی مذاکرات در رسانههای بینالمللی، و برجستهسازی خطوط قرمز از سوی رسانههای داخلی، نشان از آن دارد که هر دو جبهه درگیر یک جنگ نرمافزاری پیچیدهاند، جنگی که هدف آن بیش از توافق، مدیریت ذهنیت مخاطب است. پوشش خبری شبکههایی، چون CNN و رویترز از جلسات غیرعلنی با کلیدواژههایی همچون تلاش برای جلوگیری از بحران منطقهای، تصویری از امریکا به عنوان نیروی ثباتساز ارائه میدهد. در سوی مقابل، رسانههای ایرانی بر پایبندی به خطوط قرمز و دیپلماسی عزتمندانه تأکید دارند تا پیام استقلال و منطق را منتقل کنند. در این میان، عدم انتشار دقیق جزئیات و تکیه بر «نشتهای کنترلشده اطلاعات» باعث شده است تا مذاکرات بیش از آنکه در میدان عمل پیش رود، در ذهنیت مخاطبان داوری شود. نتیجه چنین روندی، ایجاد نوعی سیاست «ابهام هدفمند» است، روشی که طرفین با آن، انعطاف لازم برای تصمیمگیری نهایی را در پشت پرده حفظ میکنند، بیآنکه در افکار عمومی متهم به عقبنشینی شوند. در نهایت، روند فعلی مذاکرات، فارغ از نتیجه رسمی، نمونهای بارز از سیاستهای نوین شناختی در دیپلماسی معاصر است، سیاستی که در آن رسانه، افکار عمومی و ادراک متقابل به اندازه دیپلماتها و بندهای توافقنامه، نقشآفرین هستند. در میدان سیاست بینالملل، آنچه بیش از «واقعیت» اهمیت دارد، «ادراک از واقعیت» است. این قاعده بهویژه در پروندهای پیچیده و چندلایه همچون روابط و مذاکرات ایران و امریکا نمود کاملتری دارد. در این میدان، رسانهها نه تنها راوی ماجرا نیستند، بلکه بازیگران اصلی شکلدهی به افکار عمومی، القای پیروزی یا شکست، و تعیین مختصات روایت غالب بهشمار میروند.
با اخبار احیای مسیرهای دیپلماتیک میان تهران و واشینگتن، شاهد افزایش تحرک رسانههای غربی و نیز برخی رسانههای وابسته به جریان غربگرای داخلی بودهایم. در این بازی چندلایه، نه «واقعیت مذاکرات» که «برداشت عمومی از مذاکرات» هدف عملیات روانی قرار گرفته است. رسانههای جریان سلطه، با بهرهگیری از ادبیات تبلیغاتی خاص و تکنیکهایی، چون دروغ بزرگ، تکرار گزینشی، القای بنبست یا ضرورت مصالحه، برجستهسازی اختلافات داخلی، و دوگانهسازی دروغین معیشت ـ مقاومت، تلاش میکنند تصویر مطلوب خود را از ایران بسازند، تصویری که در آن جمهوری اسلامی خسته، منفعل، و ناگزیر از مصالحه در برابر زیادهخواهیهای امریکا نمایش داده میشود.
در این جنگ ادراکی، آنچه مغفول مانده، ثبات مواضع اصولی جمهوری اسلامی و عقلانیت فعال مبتنی بر اقتدار میدانی است. نظام اسلامی نه اهل انفعال و امتیازدهی بیحساب است، و نه مخالف گفتوگوهای مبتنی بر منطق و حفظ عزت ملی. اما رسانههای وابسته به غرب، با حذف این مؤلفهها، میکوشند تا صحنهای خیالی از فشار یکطرفه بر ایران و عقبنشینی تدریجی ترسیم کنند، صحنهای که با واقعیت میدان و اراده جمهوری اسلامی در تضاد کامل است.
نکته مهمتر، نقش برخی رسانهها و چهرههای داخلی در بازتولید این تصویر تحریفشده است. آنگاه که برخی جریانهای رسانهای در داخل، آگاهانه یا ناآگاهانه، صدای دشمن را درون مرزها پژواک میدهند، عملاً به پازل عملیات روانی علیه مردم و نظام کمک میکنند. این رسانهها، بهجای تقویت جبهه مقاومت و مطالبهگری از طرف مقابل، با تضعیف اراده ملی، میدان را برای امتیازطلبی امریکا آماده میکنند.
مذاکرات، ابزار است نه هدف، و حفظ منافع ملت، معیار مشروعیت آن. رسانههای انقلابی باید با درک دقیق از این بازی ادراکی، در برابر روایتسازی دشمن ایستاده و اجازه ندهند واقعیت میدان در گردوغبار عملیات روانی گم شود. در برابر بازی تحریف، تنها با تقویت سواد رسانهای، بازخوانی اصول انقلاب، و تقویت روایت مستقل و هوشمندانه میتوان ایستاد. جنگ امروز، جنگ روایتهاست؛ و در این جنگ، آنکه روایت برتر را تثبیت کند، میدان سیاست را نیز فتح خواهد کرد.